18ماهگی اهورای شیرینم
سلام عشقم
18ماهگیت مبارک نفسم
ببخشید مامان جون که خیلی وقته به وبت سر نزدم آخه خیلی گرفتار بودم...الانم تو کشوای کمدو دراوردی داری توشون جستجو میکنی...عشقم نیمه دوم شهریور رفتیم مشهد پابوس امام رضا،یه هفته اونجا بودیم ،همه ی جاهای دیدنی مشهد رو گشتیم خلاصه کلی بهمون خوش گذشت مخصوصا با وجود پسر گلی مثه تو،هرجا میرفتی همه عاشقت میشدن همه هم فکر میکرون دختری..آخه موهات بلند شده بود..سه روز پیش بردمت آرایشگاه خیلی گریه کردی ولی موهاتو کوتاه کردیم..دوتا دندون آسیاب سمت چپت دراومده عزیزدلم یکی از بالا یکی از پایین،یه چیزی تو این مدت خیلی ناراحت و نگرانم کرده اونم زرد شدن دندوناته،میخوام ببرمت دندونپزشک ببینم چی میگه ولی احتمال میدم بخاطر شیر خوردن شبانته،خیلی تو فکرت بودم چطور اول مهر بزارمت خونه برم مدرسه،آخه خیلی تو تابستون بهم وابسته شده بودی روز اول مادرجون گفت خیلی گریه کردی و تو اتاقا دنبالم میگشتیو مامی مامی میگفتی ولی خداروشکر دیگه عادت کردی..پس فردا واکسن داری از همه شنیدم که خیلی تب داره این واکسنه خیلی نگرانم قصد دارم سه شنبه مرخصی بگیرم که پیش پسرم باشم چون کلاسامو شنبه یکشنبه سه شنبه و چهارشنبه گرفتم...خدا کنه تب نگیرتت عمرمامان...خیلی دوستت دارم همه وجودم..
خدایا پسرمو به خودت میسپرم همیشه و در همه حال مواظبش باش..
بوووووس واسه کوچولوی مامان..